ژیل دلوز قبل از خودکشی، مقالهای مینویسد به نام «فرسودگی» که به نوعی شرح حالش در آخرین روزهای زندگی است:
فرسوده بودن بس بیشتر از خسته بودن است. شخص خسته صرفاً فعلیت بخشیدن را فرسوده است، درحالیکه شخص فرسوده کلِ امر ممکن را میفرساید. شخص خسته دیگر نمیتواند محقق کند، اما شخص فرسوده دیگر نمیتواند ممکن کند.
در فرسودگی هدف دیگر بیرون رفتن یا خانه ماندن نیست، و دیگر روزها و شبها کاربردی ندارند. دیگر تحقق نمیبخشیم، حتی اگر چیزی را به انجام برسانیم. البته منفعل هم نیستیم: فعال میمانیم، اما برای هیچ. از چیزی خسته میشویم، اما آنچه فرسودهمان میکند هیچ است.
وحشتناکترین وضعیت برای اینکه در انتظار مرگ باشیم چنین است: نشسته، بدون انرژی برای برخاستن یا دراز کشیدن، چشم انتظار علامتی که برای آخرین بار ما را به برخاستن وا دارد و سپس برای همیشه درازکشمان کند. نشستهایم، حالمان بهتر نمیشود، دیگر هیچ خاطرهای را به یاد نمیآوریم.
در ۱۸ ژانویه ۱۹۲۵ و در پاریس به دنیا آمد. او پیش از آغاز جنگ جهانی دوم وارد مدرسه دولتی شد، و هنگام تجاوز آلمانها برای تعطیلات به نورماندی رفته بود. از ۱۹۴۴ تا ۱۹۴۸ در سوربن فلسفه خواند و در آنجا با میشل بورو، میشل تورنیه و فرانسوا شاله آشنایی دوستانه پیدا کرد. در ۱۹۵۶ با دنیز پل گرانژوان ازدواج کرد. در ۱۹۵۷ تدریس تاریخ فلسفه در دانشگاه سوربن را آغاز کرد، و از۱۹۶۰ تا ۱۹۶۴ به عنوان پژوهشگر با مرکز ملی پژوهش های اجتماعی همکاری کرد. تا سال ۱۹۸۷ نیز نشستهای بسیاری را در رابطه با فیلسوفانی از جمله کانت، لایبنیتس، اسپینوزا، برگسون، و موضوعاتی مانند سینما، موسیقی و کتابهایی همچون اثر دو جلدی «سرمایهداری و اسکیزوفرنی» برگزار کرد. دلوز به مدت ۱۰ سال به عنوان استادیار در دانشگاه تدریس میکرد. در این دوره بود که دوستی پایداری میان او و میشل فوکو شکل گرفت. او از ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۹ در دانشگاه لیون درس میداد، سپس به واسطه فوکو به سمت استادی دانشگاه ونسن منصوب شد. در ۱۹۶۸، دلوز پایاننامه دکتری اش را که شامل یک بخش بزرگ تحت عنوان «تفاوت و تکرار»، و یک بخش کوچک به نام «اسپینوزا و مسئله بیان» میشد، منتشر کرد. در ۱۹۶۸ بروز نشانههای بیماری ریوی ای حاد او بود که تمام عمر او را رنج داد. وقتی فوکو در سال ۱۹۸۴ درگذشت، دلوز برای ادای احترام به او در سال ۱۹۸۶ کتابی به نام «فوکو» منتشر کرد که حاصل مطالعاتش دربارهٔ آثار وی بود. او پیش از مرگش اعلام کرده بود که مشغول نوشتن کتابی با عنوان «عظمت مارکس» است اما مرگ مانع از این مهم میشود.
فلسفه
او با دوری از تفکر استعلایی یک فلسفهٔ بهاصطلاح درونماندگار را بنیان گذاشت و اصول آن را پیرو دانس اسکوتس، اسپینوزا، و نیچه نو کرد تا در نتیجه بتواند به نیروهای مثبت، وافر، و سازندهٔ زندگی آریگو باشد. کار او همزمان مبارزه با مفاهیم برآمده از سنتهای گوناگون ساختارگرایی، پدیدارشناسی، روانکاوی (فرویدی و لکانی)، فلسفهٔ هگلی، و هایدگری و حتی خود تاریخ فلسفه بود که تا سالها خود زندگی را به نفع مسائل کاذب تقبیح میکردند. به باور او این پروژههای فکری عملاً امکانهای واقعی و پرشدت زندگی را به نام ایدهآلهای اخلاقی و تصاویر کاذب اندیشه محکوم میکنند و اغلب توانایی فهم «شدن» یا «صیرورت» در معنای ایجابی، سازنده، و مثبت کلمه را ندارند. به همین خاطر دلوز تاریخ فلسفه را «نسخهٔ اودیپ فلسفه» نامید و به جای آن با الهام از نیچه بر امر غیرتاریخی، امر نابههنگام، و امر تکین اصرار ورزید و بدین طریق از دوگانگی امر کلی و امر جزئی که پیشینهای دراز در تاریخ فلسفهورزی داشت درگذشت.
دلوز تجربهگرایی و تکثرگرایی را به نام آزادسازی زندگی و عاطفهها و نیروهایش ارج نهاد و به طرد انواع و اقسام شکلهای نفی، منفیت، یا تضاد در اندیشه پرداخت تا بتواند به حرکت ناب بپردازد. او با الهام از برگسون به مسئله زمان، کثرت، و شهود نزدیک شد تا بتواند حرکت را دوباره در اندیشه بنشاند. او به وساطت برگسون و نظریاتش به سینما نزدیک شد و باب کاملاً تازهای را در این عرصه گشود که نه تنها توجه فیلسوفان، بلکه فیلمسازان، منتقدان، و علاقهمندان سینمایی را نیز به خود جلب کرد. دلوز با الهامی (به قول خودش قلبی) از اسپینوزا به وحدت پسینی، تجربهگرایانه، و ساختگرایانهٔ جوهر پرداخت و آن را در مقاطع مختلف با مفاهیم صفحه، نقشه، و سطح متمایز ساخت. او با الهام از هیوم تجربهگرایی را به قامت عمل راستین زندگی رساند و امکانهای تازه برای تولید سوبژکتیویته را به بحث گذاشت.
دلوز جستارهایی را بر اسپینوزا، نیچه، هیوم، برگسون، فوکو، لایبنیتس و کانت نوشتهاست. او با ابداع مفاهیم نو در نسبت با هر فیلسوف هم فلسفهٔ خودش و هم آنان را با دقت تشریح کرد و نسبت میان این فیلسوفان با یکدیگر و با فلسفهٔ خودش را متمایز ساخت. او سعی کرد تا فلسفه را از چنگ تاریخ فلسفه نجات دهد و هر فیلسوف را با آفرینشها و ابداعهایش ارزشگذاری نماید. نوشتن دو جلد کتاب سینمایی و علاقهٔ وافر وی به سینما، ارجاع همیشگی به چهرههای گوناگون در حوزهٔ ادبیات همچون ساد، مازوخ، کافکا، بکت، پروست، ملویل، باروز و وولف، پرداختن به نقاشیهای فرانسیس بیکن (نقاش)، پل کله، ونگوگ، رفتن به سراغ موسیقی پیر بولز، و نوشتن دربارهٔ تئاتر آرتو و همکاری با بنه نشانگر پیوندهای عمیق او با حوزههای بهاصطلاح غیر فلسفی است. بسیاری از متفکران کنونی حوزهٔ فلسفه در غرب، نقطهٔ اوج کاری او را کتاب سترگ «تفاوت و تکرار» به حساب میآورند چرا که بنیانهای متافیزیک و منطق در این کتاب مورد بازاندیشی قرار میگیرند و سبک تازهای برای مواجهه با جهان و رخدادها طرح میشود. اهمیت این آثار چنان بود که فوکو پس از مطالعهٔ «تفاوت و تکرار» و «منطق معنا» در مقالهای با عنوان «تئاتر فلسفه» مدعی شد که چه بسا قرن ما قرنی دلوزی باشد.
دلوز حضور فعالی در جنبش حمایت از فلسطینیان، کمیتهٔ زندانیان، و انقلاب مه ۱۹۶۸ فرانسه داشت. او پس از انقلاب همراه با فلیکس گاتاری چهار کتاب بسیار متمایز نوشت و بیان فلسفی را از اساس نو کرد. این همکاری تا زمان مرگ گاتاری در سال ۱۹۹۲ ادامه داشت. گاتاری نیز یک مبارز کمونیست برجسته در فرانسه و ایتالیا، یک نشانهشناس، زبانشناس، بومشناس، روانکاوی رادیکال در جنبشهای ضدروانکاوی و ضد روانپزشکی، و خصوصاً بنیانگذار سکیزوکاوی و همینطور بومشناسی و نشانهشناسی نوین به حساب میآید.
مرگ
دلوز در ۴ نوامبر ۱۹۹۵ به علت طول مدت بیماریاش با پرتاب خودش از پنجره آپارتمانش خودکشی کرد. وی معتقد بود که بیماریش او را شبیه «گوزن کوهی بسته شده به دستگاه اکسیژن» نمودهاست.
آثار
۱۹۵۳ – تجربهگرایی و سوبژکتیویته: پژوهش در باب طبیعت انسانی بر حسب نظر هیوم
۱۹۶۲ – نیچه و فلسفه
۱۹۶۳ – فلسفهٔ نقادی کانت
۱۹۶۴ – پروست و نشانهها (نسخهٔ دوم در ۱۹۷۲ همراه با افزودن بخش دوم کتاب، نسخهٔ سوم در ۱۹۷۳ همراه با یک یادداشت اضافی دیگر)
۱۹۶۵ – نیچه (به انضمام گزیده متون نیچه به انتخاب مؤلف)
۱۹۶۶ – برگسونگرایی
۱۹۶۷ – ارائهٔ مازوخ (عنوان ثانوی «سردی و شقاوت»)
۱۹۶۸ – تفاوت و تکرار (رسالهٔ دکترای مؤلف)
۱۹۶۸ – اسپینوزا و مسئلهٔ بیان (رسالهٔ مکمل دکترای مؤلف، عنوان ثانوی «اسپینوزا: بیانگرایی در فلسفه»)
۱۹۶۹ – منطق معنا
۱۹۷۰ – اسپینوزا: فلسفهٔ عملی (نسخهٔ جدید در ۱۹۸۱ با افزودن سه فصل جدید، بازبینی کل کتاب، و حذف گزیده متون اسپینوزا)
۱۹۷۲ – ضد اودیپ: جلد اول از سرمایهداری و اسکیزوفرنی (همراه با فلیکس گاتاری)
۱۹۷۵ – کافکا: به سوی ادبیاتی صغیر (همراه با فلیکس گاتاری)
۱۹۷۷ – دیالوگها (همراه با کلر پارنه، نسخهٔ جدید در ۱۹۹۶ با افزودن یک یادداشت به انتهای کتاب)
۱۹۷۹ – انطباقها (همراه با کارملو بنه)
۱۹۸۰ – هزار فلات: جلد دوم از سرمایهداری و اسکیزوفرنی (همراه با فلیکس گاتاری)
۱۹۸۱ – فرانسیس بیکن: منطق حسانیت
۱۹۸۳ – سینما ۱: تصویرحرکت
۱۹۸۵ – سینما ۲: تصویرزمان
۱۹۸۶ – فوکو
۱۹۸۸ – تا: لایبنیتس و باروک
۱۹۹۰ – مذاکرات
۱۹۹۱ – فلسفه چیست؟ (همراه با فلیکس گاتاری)
۱۹۹۳ – انتقادی و بالینی (عنوان ثانوی «مقالات انتقادی و بالینی»)
۲۰۰۱ – درونماندگاری ناب
۲۰۰۲ – جزایر متروک و دیگر متون (۱۹۵۳–۱۹۷۴)
۲۰۰۴ – دو رژیم جنون: مقالهها و مصاحبهها (۱۹۷۵–۱۹۹۵)
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.